تاریخچه ساخت دانشگاه تهران توسط رضا شاه

«بعداز ظهر امروز اعلیحضرت همایون شاهی تالار تشریح را در محل دانشگاه تهران اراضی جلالیه بازدید و افتتاح فرمودند. در ضمن نصب لوح تاریخی ساختمان دانشگاه که مرتب از عمارت دانشکده فنی حقوق و طب و ادبیات معمول گردید».

رضا خان و دانشگاه تهران

این خبر یک روزنامه اطلاعات در روز ۱۵ بهمن۱۳۱۳ شمسی بود؛ روزی که کلنگ دانشگاه تهران به‌عنوان دانشگاه اصلی ایران در جنوب جلالیه رسما به زمین خورد.

به گزارش خبرنگار روزنامه در مراسمی که روز ۱۵ بهمن ۱۳۱۳ در محل سالن تشریح دانشگاه تهران در شمال محوطه دانشگاه با حضور رضاشاه برگزار شد طرح دانشگاه و محل ساختمان‌های آن مشخص شد. براساس خبر روزنامه اطلاعات، سالن تشریح دانشگاه تهران در قسمت شمال اراضی دانشگاه مجاور آب کرج ساخته شده و آخرین قطعه دانشگاه است.

قرار بود در محل سنگ بنای دانشگاه تهران یک لوح طلا زیر خاک دفن شود. اما یک روز مانده به مراسم، رضاشاه از علی‌اصغرخان حکمت، کفیل وزارت معارف و پیمانکار اصلی دانشگاه خواست تا لوحی فلزی را آماده کنند. او دفن کردن لوح طلایی با آن وزن را اقتصادی ندانست و معتقد بود هزینه اضافی است. حکمت در خاطراتش نوشته است که لوحی برنزی را به خط نستعلیق با این متن آماده کرد و در روز کلنگ‌زدن دانشگاه آن را به شاه داد تا در نقطه صفر دانشگاه در جایی که کلنگ دانشکده طب را زد زیر خاک بگذارد. براساس نوشته حکمت روی این لوح چنین نوشته شده بود: «هنگام شاهنشاهی پادشاه ایران رضا‌شـاه پهـلوی سر دودمان پهلوی، ساختمان دانشگاه تهران به فرمان او آغاز و این نوشته کـه بـه یـادگار در دل سنگ جا گرفته به زمین سپرده شد. بهمن‌ماه ۱۳۱۳ خورشیدی».

روزنامه‌های قبل از مراسم نوشته‌اند که یک روز پیش از افتتاحیه دانشگاه، باران و برف شدیدی در تهران گرفت و به‌نظر می‌آمد مراسم لغو شود؛ اما رضاشاه اعلام کرد اگر سنگ از آسمان بیاید این مراسم برگزار خواهد شد. صبح ۱۵بهمن نه‌تن‌ها آفتاب شد که زمین هم خشک شد. اما کلنگ ساخت دانشگاه اصلی ایران در کجا به زمین خورد. این سؤالی است که بسیاری از کسانی که در ۸۶سال گذشته گذرشان به این دانشگاه خورده از خودشان سؤال کرده‌اند. کلنگ دانشگاه دقیقا در شمالی‌ترین بخش پردیس اصلی دانشگاه یعنی خیابان پورسینا و در محل پلکان تالار دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به زمین خورده و لوح ساخت دانشگاه نیز در همانجا به خاک سپرده شده است.

به استناد اسناد تاریخی، سالن تشریح و تالار دانشکده پزشکی دانشگاه تهران قدیمی‌ترین بخش دانشگاهی مدرن ایران است که در آستانه ۱۴۰۰ وارد ۸۷سالگی خود می‌شود؛ ۸۷سالی که هنوز تاریخ درست و کاملی برایش نوشته نشده است. البته این مراسم، مراسم نامگذاری و آغاز ساختمان دانشگاه بود و مراسم رسمی افتتاح دانشگاه یک‌ماه و چند روز بعد یعنی روز ۲۴ اسفند همین سال برگزار شد.

قبل از اینکه بخواهیم داستان اصلی دانشگاه تهران را روایت کنیم باید این نکته را فراموش نکنیم که پیرامون این دانشگاه مادر، داستان‌ها و روایت‌های تحریف شده و شکل افسانه‌گونه کم نیست. یکی از این افسانه‌ها داستان شکل‌گیری دانشگاه تهران است که پیشنهاد ساخت آن را به تلاش دکتر محمود حسابی نسبت می‌دهند. واقعیت این است که وی در شکل‌گیری مجموعه بزرگی به اسم دانشگاه تهران نقش زیادی نداشت و ماجرای ساخت این دانشگاه سال‌ها پیش از ۱۵ بهمن۱۳۱۳ با پیشنهاد یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی مطرح شد.

 

ایده ساخت دانشگاهی سراسری
دکتر اسماعیل سنگ، نماینده ساری و تنکابن در مجلس ششم بود که برای نخستین بار ایده ساخت دانشگاهی سراسری به شکل اونیورسیته‌های فرنگی مطرح کرد و از وزیر معارف وقت خواست تا به آن توجه شود؛ موضوعی که متأسفانه میان هیاهوی زیاد دوستداران دکتر محمود حسابی گم شده است. دکتر سنگ که حالا خیابانی هم در تهران به نامش است، در سال۱۳۰۵ نامه‌ای به سیدمحمد تدین، وزیر معارف نوشت و درباره اقدام به تأسیس دانشگاه و اهمیت آن گفت و از او خواست تا نظرش را درباره دانشگاه بگوید. به‌نظر می‌رسد او قصد پاسخ دادن به سؤالی را داشت که برای نخستین بار عباس‌میرزا پرسیده بود و امیرکبیر در پاسخ به این سؤال دارالفنون را راه انداخته بود. اما نزدیک ۸۰سال از ساخت دارالفنون گذشته بود و این مرکز علمی نیاز جامعه ایران را تامین نمی‌کرد.

دکتر اسماعیل سنگ از وزارت معارف خواست تا اقدامی برای ساخت دانشگاه بزرگی برای رفع نیاز علمی کشور انجام دهد. تدین در پاسخ او نوشت: «راجع به اونیورسیته که آن را می‌توانیم دارالعلوم بگوییم کمال علاقه را دارم و مشغول تهیه لوازم و مقدمات آن هستم. نظر من این است که در یک فضای وسیعی که شاید ۸۰ تا ۱۰۰ هزار ذرع مربع وسعت داشته باشد، بنایی ساخته شود که شعب علوم و فنون در آنجا تأسیس گردد».

طرح دانشگاه با انتشار این نامه از سوی تدین به واسطه عبدالحسین‌خان تیمورتاش، وزیر دربار و البته مشاور اصلی به گوش شاه رسید. رضاشاه که تازه به قدرت رسیده بود با این پیشنهاد موافقت کرد و از تدین دعوت کرد تا درباره ایده دانشگاه بیشتر توضیح دهد.

تدین نیز درباره ایده ساخت دانشگاهی در پایتخت در فضایی ۸۰ تا ۱۰۰هزار متری با تیمورتاش و شاه صحبت کرد. رضاشاه هم که از این ایده خوش‌اش آمده بود از دکتر عیسی صدیق اعلم خواست تا به اروپا برود و با مطالعه در وضعیت دانشگاه‌های این کشور‌ها طرح کلی دانشگاه را نوشته و ارائه دهد. درحالی‌که دکتر صدیق اعلم برای تحقیق رفت دانشسرای عالی و دارالمعلمین و دارالمعلمات نیز در تهران فعالیت خود را آغاز کردند. مدرسه حقوق و علوم سیاسی به ریاست دهخدا در لاله‌زار و مدرسه پزشکی در خیابان شاه‌آباد فعالیت داشتند.

همزمان با بازگشت دکتر صدیق اعلم و آماده شدن طرح دانشگاه در بهمن۱۳۱۲ در جلسه هیأت دولت محمدعلی فروغی شروع به توصیف آبادانی تازه تهران کرد. علی‌اصغر حکمت که در آن زمان کفیل وزارت معارف بود بار دیگر با اشاره به اینکه این شهر زیبا تنها اشکالی که دارد نداشتن دانشگاه است بار دیگر موضوع دانشگاه را به جریان انداخته بود.

حکمت در خاطراتش نوشته است: «در یکی از شب‌های فرخنده اواخر بهمن ۱۳۱۲ جلسه هیأت وزراء در حضور شاه در عمارتی که اکنون مقر کاخ ملکه پهلوی است تشکیل شـده بـود، سـخن از آبادی تهران و عظمت ابنیه و عـمارت و قـصور زیـبای جدید در میان آمد، مرحوم فروغی رئیس الوزرا در این باب به شاهنشاه تبریک می‌گفت. دیگر وزیران نیز هر یک به تحسین و تمجید زبـان گـشوده بـودند. چون نوبت به بنده نگارنده رسید که بـه سـمت کفیل وزارت معارف در آن میان حاضر بودم گویا خداوند متعال به قلب من الهام کرد که عرض کردم در آبادی و عـظمت پایـتخت البـته شکی نیست، ولی نقصی که دارد این است که این شهر هنوز عـمارت مخصوص اونیورسیته (دانشگاه) ندارد و حیف است که این شهر نوین از همه بلاد بزرگ عالم از این حیث عقب بـاشد. شـاه بـعد از اندک تأملی گفتند‌:بسیارخوب آن را بسازید».

 

اختصاص بودجه
این بسیار خوب در مقابل هیأت وزیران بهانه‌ای شد تا حکمت آن را در جلسه بعد هیأت وزراء مطرح کند. در آغاز این جلسه که با حضور شاه برگزار شد بـه وزیـر عدلیه مرحوم علی اکبر داور رو نموده فرمودند در بودجه سال بعد ۲۵۰۰۰۰ تومان به وزارت معارف اعتبار بدهید که بـه مـصرف سـاختمان مدرسه برسانند».

بودجه ۲۵۰۰۰۰ تومانی در اختیار وزارت معارف قرار گرفت تا زمین مناسبی را برای ساخت دانشگاه تهران پیدا کنند. حکمت درباره انتخاب زمین نوشته است: «بالاخره باغ جـلالیه را از هـرجهت مناسب دیدم، ازجمله زمین‌هایی که عرضه شد در بهجت آباد بود که آن‌وقت در اطراف بـاغ مـعروف آن عمارت و خانه‌هایی بود. مهندس وزارت معارف- موسیو آندره گدار- آن‌را نپسندید و کمی عرصه و قلت وسعت آن‌را خـاطرنشان ساخت».

انتخاب گدار زمین‌های جلالیه بود و این را به حکمت گفت. او در بخش دیگری از خاطراتش نوشته: «مالکین اراضی بهجت‌آباد که از این جانب مأیوس شدند نزد وزیر مـالیه کـوشش کـرده و خاطر آن مرحوم را بر ترجیح زمین خود جلب کردند. یکی از شب‌های فروردین ماه همان سال که پیـشنهاد جلالیه و بهجت‌آباد مطرح شد مرحوم داور، رجحان بهجت‌آباد را قویا پشتیبانی می‌کرد و بالاخره اخذ رأی به عـمل آمـد و معلوم شد ایشان اکثریت داشتند و من بسیار دل‌شکسته و نومید گشتم. در این اثنا شاه به جلسه وزرا ورود فـرمودند پس از انـدکی به رسم معمول از مرحوم فروغی، نخست‌وزیر سؤال کردند چه می‌کردید. مرحوم فـروغی عـرض کرد «صحبت انتخاب زمین برای دانشگاه بـود دو مـحل پیـشنهاد شده یکی بهجت‌آباد و دیگری جلالیه». شاه بـعد از انـدک تأملی فرمودند «باغ جلالیه را انتخاب کنید. بهجت‌آباد ابدا شایسته نیست من همه ایـن نـواحی را با اسب گردش کرده و دیـده‌ام» مـطلب تمام شـد و مـن مـشغول به‌کار شدم».

مهم‌ترین دلیلی که شاه برای نامناسب بودن بهجت‌آباد دانسته بود؛ سطح سیل‌گیر زمین و پستی آن نسبت به مناطق اطرافش بود. در نهایت حرف آخر را رضاشاه زد و گفت که جلالیه را برای دانشگاه انتخاب کنید. این حرف ختم کلام بود. خرید این زمین‌ها هم یکی دیگر از داستان‌هایی است که پیرامون دانشگاه تهران وجود دارد و بسیاری معتقدند زمین بزرگ محل دانشگاه تهران به قیمت هر متر یک تومان خریداری شده است. اما واقعیت امر براساس اسناد رسمی این است که بخشی از زمین‌ها متعلق به حاج‌کاظم اتحادیه و بخش دیگر متعلق به ورثه و یتیم‌های ارباب‌گیو بود.

حکمت درباره معامله زمین‌ها هم در خاطراتش اشاره می‌کند و می‌نویسد: «باغ جلالیه افزون از ۲۰۰۰۰۰ مـترمربع بـود که از مالک آن تاجری به‌نام حاج رحیم آقا اتحادیه تبریزی خریداری شد و تـوافق حـاصل شد که متری ۵ ریال حساب نـماید از این مبلغ وزیر مـالیه مـتری ده شاهی آن‌را کم کرد. در مـوقع امـضای قباله به نماینده وزارت معارف دستور داده شده بود که در قباله قنات مخصوص جـلالیه نـیز باید قید شود و الا قباله را امـضاء نـنماید. به ناچار مالک قبول کـرد و مـبلغی در حدود ۱۰۰۰۰۰ تومان که بـه پول امـروز شاید ۲۰ میلیون تومان ارزش دارد دریافت کرد و قباله امضا و زمین تحویل وزارت معارف گردید و موسیو گدار بـه طـرح نقشه آن مشغول شد. اول چیزی که بـه عمل آمـد نرده اطـراف آن بـاغ و اراضـی آن بود که هنوز آن سر در فلزی زیبا برقرار است و امید است که تا ابد برقرار باشد».

آنچه از اسناد رسمی و البته سند رسمی دانشگاه تهران به‌دست می‌آید البته این است که کل زمین‌های دانشگاه تهران در نهایت به قیمت نودهزار و نهصد و نود و یک تومان و هشت قران معامله شد. سندش هم ظاهرا در دفتر اسناد رسمی شماره۱۸ به این شرح تنظیم شده است: «مورد معامله یک قطعه زمین بیاض مفروز از اراضی جلالیه واقع در ناحیه ۳ حسن‌آباد دارای پلاک‌های ۳۷۱۰ تا ۳۷۳۰ مساحت مورد معامله دویست و دوهزار و چهار گز مربع به انضمام شش دانگ قنات جلالیه که در آن تاریخ بی‌آب و مخروبه بود. به انضمام یک دستگاه بنا موجود در وسط اراضی مرقوم است. حدود آن شمالا سرحد اراضی جلالیه و امیرآباد محدود است. غربا به سرحد اراضی جلالیه و جمشید‌آباد محدود است. جنوبا به خیابان چهل گزی معروف به شاهپور که جدید الاحداث محدود است. شرقا اراضی بیاض جلالیه محدود است. قیمت نودهزار و نهصد و نود یک تومان و هشت قران. ثبت برابر سند است».

نکته جالب در این سند این است که همزمان با این معامله خیابان انقلاب امروزی کامل شده بود و قرار بود ابتدا به نام شاهپور نامگذاری شود. اما بعد از کامل شدن به اسم شاه‌رضا معروف شد. در باره واژه دانشگاه نیز باید توضیح بدهم که این واژه در ابتدا به‌عنوان انیورسیته بود. اما فرهنگستان نام دانشگاه را برای مجموعه واحد‌های مستقل آموزشی انتخاب کرد و نام هر کدام از واحد‌ها را دانشکده گذاشتند. کلمه استاد برای معلمان دانشگاه و دانشجو نیز از واژه‌هایی بود که در این فرهنگستان انتخاب شد.

 

دانشکده پزشکی اولین ساختمان دانشگاه تهران
درباره اینکه چرا ابتدا سالن تشریح آماده شد را علی‌اصغر حکمت چنین می‌داند: «بنابراین درنظر گرفته شد که ساختمان دانشگاه از دانشکده پزشکی شروع شود و از آنهم شعبه تشریح عـملی و تالار تشریح Selle de Dessection آغاز گردد. در اوایل اردیبهشت این ساختمان آغاز گردید و با کمال جدیت تعقیب می‌شد نقشه محل نگهداری اجساد و سالن‌های تشریح در دو طبقه و آمفی‌تئاتر مخصوص تعلیمات نظری به مرحله اجرا گـذارده شـد و تا اواخر دی‌ماه ۱۳۱۳ خاتمه پذیرفت وقتی که گزارش اتمام بنا به عرض پیشگاه شاهنشاه رسید از سرعت اتمام آن بنا ابراز تعجب کردند و قرار شد که یک روز مخصوص به زمین دانـشگاه تـشریف آورده و تالار تشریح رامعاینه فرمایند».

به نوشته حکمت: «دکتر امیر اعلم رئیس کـرسی تـشریح بود و دکتر ابوالقاسم بـختیار، جـراح و معاون دانشکده طب و دکتر بلر آمریکایی جراح بیمارستان آمریکایی تهران سعی بلیغ و کوشش فراوان در این راه به خرج دادند حتی برای نخستین بار اجساد امـوات بـلاصاحب را مخفیانه دکتر بختیار از مـریضخانه‌های دولتـی تحویل گرفته و در اتومبیل شخصی خود به تالار تشریح می‌آورد و در سالن زیرزمین در محوطه‌های مخصوص محلول ضدعفونی قرار می‌گرفت».

رضاشاه بعد از نصب لوح دانشگاه گفت: «ایجاد دانشگاه کاری اسـت کـه مـلت ایران بایستی که خیلی قبل از این شروع کرده باشد حال‌که شروع شـده بـاید جدیت نمود که زودتر انجام گیرد». به نوشته حکمت: «در میان حضار مرحوم مهدی قلی هدایت، حاجی مخبرالسلطنه (رئیـس الوزراء) سـابق ایران که از لحاظ سن و قدمت خدمت مرتبه ارشدیت داشت مرتجلا عرض کـرد «ذات مـقدس شاهانه چند سال قبل کلنگی به زمـین زدنـد کـه اوضاع جسمی مردم این کشور را اصلاح می‌کرد (اشـاره او به کلنگی بود که اعلیحضرت شاه در سال ۱۳۰۷ برای ایجاد راه‌آهن در محل ایستگاه کنونی بـه زمـین زدند) امروز نیز بنایی را شـروع مـی‌فرمائید که روح را پرورش مـی‌دهد. الحـمد‌الله که نمردم و چنین روزگاری را دیـدم.

بـعد از آن تلگراف ذیل که از طرف موسیو شارلوتی، رئیس دانشگاه پاریس مخابره شده بـود قـرائت شد: جناب… وزیر معارف ایران: امـروز که در ظل عنایت اعـلیحضرت رضـاشاه پهلوی شالوده دانشگاه تـهران گـذارده می‌شود، دانشگاه‌های فرانسه تبریکات صمیمانه خود را از این عمل عظیم تقدیم می‌دارد و ترقی و پیـشرفت عـلمی آن دانشگاه را مسالت می‌دارد. شارلوتی».

حکمت در خاطراتش می‌نویسد: «پس از روز تاریخی ۱۵ بهمن ۱۳۱۳ که اعلیحضرت شاهنشاه لوحه یادگار بنیاد عمارت دانشگاه را در مـحلی که اکنون پلکان ورودی جنوبی دانشکده پزشکی است در دل سنگ به ودیعه نهادند ساختمان در زمـین وسیع جلالیه بی‌درنگ شـروع گـردید. عرصه این زمین که اکنون از طرف شمال منتهی به خیابان دانش و جنوب آن خیابان شاه‌رضا و ضلع شرقی آن خیابان آناتول فرانس و ضلع غربی آن خیابان ۲۱ آذر است شامل ۲۰۱۱۸۰ مترمربع است و مساحت ابنیه اعیانی آن‌که شامل بر دانشکده‌های شش‌گانه و کتابخانه مرکزی و باشگاه است، ۱۱۹۵۸۰ مترمربع است». به گفته کفیل وزارت معارف وقت: «دستگاهی در سال ۱۳۱۳ ش در وزارت معارف به‌نام «اداره ساختمان» تـشکیل شـده بود که با اعضای فنی و اعتبار ۲۵۰۰۰۰ تومان اعطایی بودجه معارف آغاز به‌کار کرد. نخست طرح چهار خیابان خارجی و دو خیابان داخلی ریخته شد و در اواخر زمستان آن سال در تمام این شـش خـیابان نهال‌های درختان سایه گستر چنار غرس گردید که اکنون ۴۰ ساله- زمان نوشتن خاطرات حکمت- شده‌اند».

 

افتتاح رسمی دانشگاه تهران
افتتاح رسمی دانشگاه تهران در روز جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۱۳ یک‌ساعت و نیم قبل از ظهر در دانشکده حقوق انجام گرفت. نخست‌وزیر وقت محمدعلی فروغی در نطق خود درباره مقام علم و دانش گفت و از افتتاح دانشگاه به‌عنوان یک اتفاق فرخنده در تاریخ فرهنگ ایران یاد کرد. همزمان با افتتاح دانشگاه تهران، شورای دانشگاه تهران با حضور چهره‌هایی که قرار بود دانشکده‌های مختلف را راه‌اندازی کنند، تشکیل شد. در این شورا این افراد حضور داشتند: «دانشکده‌ها طب دکتر لقمان‌الدوله و دکتر امیراعلم، حقوق دهخدا و صدیق حضرت، ادبیات و علوم صدیق اعلم و میرزا غلامحسین‌خان رهنما و دکتر سیاسی، معقول و منقول حاج سیدنصرالله تقوی و بدیع‌الزمان فروزانفر، دانشکده فنی امین رئیس اداره کل صناعت و دکتر حسابی».

دانشگاه تهران با ادغام مؤسسه‌های دارالفنون، مدرسه علوم سیاسی، طب، مدرسه عالی فلاحت، مدرسه صنایع و هنر، مدرسه عالی معماری و دانشسرای عالی در ۲۴ اسفند ۱۳۱۳ کار خود را آغاز کرد. اولین جلسه شورای دانشگاه قبل از ظهر شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۱۳ تشکیل شد.

از آغاز تاسیس دانشگاه تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۱ ریاست دانشگاه به وزرای فرهنگ سپرده می‌شد. طرح ساخت دانشکده‌های مختلف دانشگاه تهران براساس معماری مؤسسات آموزش عالی فرانسه بود. حکمت در خاطراتش تأکید کرده است: «نقشه عمومی دانشگاه را یک معمار عالی مقام فرانسوی موسوم به آندره گدار، رئیس‌کل باستان‌شناسی و موزه ایران باستان، دیپلمه مـدرسه عـالی صنایع ظریفه پاریس طرح کرد و نگارنده روز مبارک ۱۵ بهمن ۱۳۱۳ در تالار تشریح آن را به عرض شاهنشاه رسانیده و ضمنا توضیحات لازم را تقدیم نمودم و مورد تصویب قرار گرفت».

طراحانی که برای ساخت دانشکده‌ها و ساختمان‌ها انتخاب شدند نیز بیشتر فرانسوی بودند و رونارلد دوبرل، ماکسیم سیرو، آلکساندر موزر، آندره گدار به همراه مارکف و محسن فروغی دانشکده مختلف دانشگاه تهران را طراحی و ساختند. نخستین مدیر دانشگاه تهران وزیر معارف یعنی علی اصغر حکمت بود. بعد از آن دکتر علی‌اکبر سیاسی تا نیمه دهه ۳۰ سرپرستی دانشگاه را برعهده گرفت. نخستین دانشکده‌هایی که افتتاح شد دانشکده طب و دانشکده علوم سیاسی و دانشکده معقول ومنقول که بعد‌ها به دانشکده الهیأت و ادبیات وعلوم انسانی تقسیم شد، بودند. مسجد دانشگاه تهران نیز در سال‌های بعد با طراحی عبدالعزیز فرمانفرماییان ساخته شد. دانشگاه تهران نه فقط نخستین دانشگاه ایران و تهران که دانشگاه مادر ایران است. جدا از این دانشکده‌ها بخش‌هایی از دانشگاه نیز در بخش‌های دیگری از تهران ساخته شد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حمایت از راوکده

برای همراهان و دوست‌داران ما

همکاری با ما

اخذ شرایط اسپانسری و مشاوره رایگان

سال‌ها پیش، با سقوط رضاخان و زمزمه‌های اشغال ایران به دست شوروی و انگلیس، اندیشه‌های تازه‌ای از مارکسیسم و ایده‌های اجتماعی که تازه به گوش می‌رسید، جوانه زد. ایران در تکاپوی تغییر بود و فضایی از حس ناامنی و بی‌اعتمادی نسبت به جریانات جدید اجتماعی و سیاسی، از جمله کمونیسم، در جامعه موج می‌زد. حزب توده ایران، در چنین شرایطی پا به عرصه گذاشت، اما نه به عنوان یک حزب آشکارا کمونیستی، بلکه در قامت یک جبهه «دموکراتیک ملی» تا از نگاه توده مردم خود را همراه و همسو نشان دهد.
سال‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ برای ایران، همزمان دوران تعامل و برخوردهای خشونت‌آمیز بود. عقاید مختلف ابراز می‌شدند، اما به‌ندرت گفت‌وگویی واقعی صورت می‌گرفت؛ در این دوره، سیاست به مفهوم مدرن خود هنوز شکل نگرفته بود و تعاملات بیشتر به منازعات همراه با شدت عمل و خشونت می‌انجامید. در این فضای پرآشوب، موضوع ملی‌شدن صنعت نفت کشور را به تب‌وتاب انداخته و بحث‌ها و چالش‌های سیاسی را تندتر کرده بود. قلم‌ها تند و زبان‌ها تیز شده بودند و هیچ گروهی حاضر به کوتاه آمدن نبود. در این اوضاع، فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی، به یکی از گروه‌های طرفدار ملی‌سازی نفت تبدیل شدند. این گروه که ایده ایجاد حکومت اسلامی را در سر داشتند، وارد عرصه‌ای شدند که سرنوشت بسیاری از چهره‌های تاریخ معاصر ایران را دگرگون کرد.
وقتی«سردار سپه» در مقام نخست وزیری جرات کرد و خیزبرداشت که مثل آتاتورک رییس جمهور شود، با مخالفت فروغی نیز روبرو شد. او نیک می دانست که باید حرف فروغی را گوش کند. بار آخر که وی به فروغی روی آورد و کمک خواست ” دیگر دیر شده بود و انگلیسی‌ها تصمیم خود را گرفته بودند“. رضاشاه باید تبعید می شد ولی فروغی از آنها قول گرفته بود که محمدرضا پادشاه شود. او خیال می کرد که پسرش می‌توانست وی را بدون اجازه مجریان منویات دولت فخیمه بریتانیای بزرگ به ایران بازگرداند.